نگرش و رفتار فرزندان در خانواده تعیین کننده نگرش و رویکرد آنها نسبت به زندگی است.
مفهوم خانواده اساساً از طریق روابط والدین و فرزندان ایجاد می شود. بنابراین رویکرد والدین به فرزند مهم است. نگرش والدین نسبت به کودک به دلایلی مانند تجربیات قبلی، ساختارهای فرهنگی و انتظارات آنها متفاوت است. یکی از رایج ترین رفتارهای رایج بین والدین، حمایت بیش از حد والدین از کودک است. در این شیوه رفتار، کودک بیش از حد لازم توسط مادر و پدر کنترل می شود. به همین دلیل کودک نمی تواند اعتماد به نفس کافی پیدا کند و ممکن است به خانواده بیش از حد وابسته شود. از سوی دیگر، تحمل بیش از حد والدین نسبت به کودک، درمورد رفتارهای اشتباه و منفی کودک، ممکن است باعث بروز رفتارهای خودخواهانه در کودک شود. کودکانی که با این رویکرد بزرگ میشوند میخواهند، به صورت کامل انتظاراتشان را در خانواده، بیرون از خانه و در محیطهای مختلف ببینند. همانطور که در بالا ذکر شد، ارتباط والدین و فرزند، ارتباط نزدیکی با اشکال انضباط اعمال شده بر کودک دارد. کودکانی که در هماهنگی، ارتباط مستمر، با اعتماد و حمایت خانواده رشد می کنند، به عنوان افراد مستقل وارد زندگی بزرگسالی می شوند.
قوانین و آزادی
قوانین به معنای محدودیت نیست و کودکان را از نشان دادن نگرش آزاد باز نمی دارد. از سوی دیگر، قوانین برای تسهیل عملکرد زندگی ضروری هستند. با محدودیت هایی که باید مشخص شود، والدین فرزندان خود را راهنمایی می کنند تا مفاهیم خوب و بد و درست و غلط را تشخیص دهند. مامان و بابا اقتدار خانه هستند. بنابراین، در هنگام تعیین قوانین، قابل اجرا بودن قوانین مهمتر از تعیین کننده قوانین است. هر خانواده دارای اولویت ها و ضروریات است. اما نباید فراموش کرد که خانواده متشکل از زیر سیستم زن و شوهر و فرزندی که بعداً شامل آن می شود، برای پیشرفت نیاز به کمک و حمایت دارند. به خصوص در سن 2 سالگی، کودکان بسیار بیشتر از آنچه می توانند بیان کنند فکر می کنند. مثلاً کودکی که معتقد است خودش می تواند بشقابش را حمل کند، وقتی مادر بشقابش را از او می گیرد ممکن است عصبانی شود. بزرگترین دلیل این رفتارها این است که کودکان احساسات خود را با شدت زیادی تجربه می کنند و مهارت های آنها در مدیریت هیجانات هنوز رشد نکرده است. در این سن، کودکان به خصوص از اشتباه کردن می ترسند و معتقدند که می توانند با گریه نتیجه را حل کنند. این تجربیات که آنها را اشتباه می دانند، اما برای آنها تجربیات بسیار مهمی است. دقیقاً به همین دلایل، کودکان محدودیتها را دوست ندارند و میخواهند تلاش کنند، اما راهحلهای بحرانها ممکن است به دلیل کنترل زیاد و «نه شنیدن» زیاد، ناکارآمد شوند. آنها به خصوص از اشتباه کردن خودداری می کنند و معتقدند که با گریه کردن می توانند نتایج را حل کنند. این تجربیات که آنها را اشتباه می دانند، اما برای آنها تجربیات بسیار مهمی است. دقیقاً به همین دلایل، کودکان محدودیتها را دوست ندارند و میخواهند تلاش کنند، اما راهحلهای بحرانها ممکن است به دلیل کنترل زیاد و «نه» زیاد، ناکارآمد شوند. آنها به خصوص از اشتباه کردن خودداری می کنند و معتقدند که با گریه کردن می توانند نتایج را حل کنند. این تجربیات که آنها را اشتباه می دانند، اما برای آنها تجربیات بسیار مهمی است. دقیقاً به همین دلایل، کودکان محدودیتها را دوست ندارند و میخواهند تلاش کنند، اما راهحلهای بحرانها ممکن است به دلیل کنترل زیاد و «نه شنیدن» زیاد، ناکارآمد شوند.
از آنجایی که کلمه "نه" به شدت توسط والدین استفاده می شود به معنای جلوگیری از حرکات کودکان است، پس از مدتی اثر خود را از دست می دهد و برای کودک نامفهوم می شود. بنابراین توضیح شفاهی که بتوان به جای نه استفاده کرد مؤثرتر است. همین رویکرد در مورد سرپیچی بیش از حد کودک از قوانین در خانه اعمال می شود. زیرا کودکی که سعی می کند شخصیت خود را ساختار دهد، بنابراین آزمایش می کند و تازه شروع به کشف زندگی می کند، خواسته ها و تصمیمات خود را دارد. کودکی که در این دوران مدام به او هشدار داده می شود، ممکن است پس از مدتی دست از تلاش بردارد. به همین دلیل مهم است که هنگام تعیین مرزها تعادل برقرار کنید.
نظر (0)